مرا با دلبري کاري بيفتاد

شاعر : انوري

دلم را روز بازاري بيفتادمرا با دلبري کاري بيفتاد
دلم را ناگهان کاري بيفتادمسلمانان مرا معذور داريد
دلم را زان کله واري بيفتادقباي عشق مجنون مي‌بريدند
از آن سجاده زناري بيفتاددلم سجاده‌ي عشقش برافشاند
بسي کوشيد و يکباري بيفتاددلم با عشق دست اندر کمر زد
نه بر بالاي من کاري بيفتادمرا افتاد با بالاي او کار
کنون از دست دلداري بيفتادجهان را چون دل من بر زمين زد